چمدان

چمدان من ...

D:

اوني كه همزمان آهنگِ هنقلبها از ياقوت و كنجو رو گوش ميده و راجع به كتابِ تاريخِ هرودت توي گوگل تحقيق ميكنه كيه؟؟ آفرين نهيليسم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

^_^

من از وختي يادم مياد مينوشتم پس نميدونم چرا يه مدت طولانيه كه نمينويسم وختي نوشتن انقدر آرومم ميكنه دليلي نداره كه ننويسم فقط نميدونم بايد از كجا شروع كنم كه اون هم خيلي مهم نيست چون همينطوري كه دارم الان مينويسم ادامه ميدم بالاخره به يه جايي ميرسم عرضم به خدمتتون كه من قراره از همين امشب شروع كنم زود بخوابم كه صبح زود از خواب بيدار بشم كه درس بخونم از اين به بعد روزي فقط يه بار اينستاگرام و تلگرام رو چك ميكنم تو طول روز زبان عربي ياد ميگيرم كمتر آهنگ گوش
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

:(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((

واي كه چقدر از دستِ خودم عصبانيم .. دختر نونت نيست .. آبت نيست .. عاشقي كردنت ديه چيه .. ؟! حالا خوبه عاشق هم نيستيُ انقدر فازِ عاشقي برداشتي .. انقدر بدم مياد صرفا واسه يِ اين كه به خودمُ اين دنياُ بقيه بفهمونم زنده امُ زندگي ميكنمُ نفس ميكشم خودمُ وصل ميكنم به يه چيزي يا كسي يا اتفاقي .. نميفهمم خودمُ واقعا .. يعني چي اصلا .. ؟! كه چي بشه خب .. ؟! كه فقط بگذره .. ؟! كه فقط بگم هستم .. ؟! وجود دارم ..
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

يكي از لذت بخش ترين كارهاي دنيا بعد از از خواب بيدار شدن دستشويي رفتنه ، اون هم درست وختي كه داري از شدت زيادي ميتركي و مثانه ات در حال انفجاره ، ديگه اين كه من بايد همون مثبت انديشي و نيمه ي پر ليوان ديدن و شكرگزاري رو ادامه بدم تا ببينم نتيجه اش امروز چي ميشه و قطعا و حتما شما رو هم در جريانش قرار ميدم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

-______________________________________-

اول اومدم با يه حالت نااميدانه اي بنويسم كه وختي واردِ محلِ كارم شدم تويِ جايگاهش نبودُ تا الان هم نديدم بياد از جلويِ محلِ كارِ من رد شه پس حتما يا امروز اصلا نمياد يا شيفتش از ساعتِ چهار شروع ميشه بعد ديدم همين پنج ديقه پيش كه داشتم واسه يِ خودم طبقِ معمولِ هميشه ميرفتمُ ميومدمُ آهنگ گوش ميدادم اومد از جلويِ محلِ كارِ من رد شد و بله من تپش قلب گرفتم حالا هم بهتره كه هر چه سريع تر تا يه گندي بالا نيوردم برم اون ته بشينم كه به اون غرضي كه دارم برسم با تشكر
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

>_____________________________________

عرضم به خدمتتون كه من يه چند سري رفتم بيرون دور زدمُ برگشتم، ريدم؟؟ نه واقعا، همون قضيه يِ غيرِ قابلِ پيش بيني بودنِ خودمونه ديه، حالا بعد فردا كه ميخوايم بريم قضيه آشِ شريكي خونه خالهُ عمو ديه نيستمُ پشم هاش برايِ اولين بار فر ميخوره كه چرا نيستمُ كجاامُ چرا نيومدمُ اين ها، بعد از شنبه به بعد هم اين جوري ميشه كه همش ميشينم از اول تا آخر داخلِ محلِ كارم و بيرون هم نميام كه هي مجبور باشه بياد سرك بكشه ببينه هستم نيستم كجاام چرا نميام دور بزنم و اون ساعتي هم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

~_____________________________________~

هيچي ديه ؛ به چيز گفتم كه فردا نميام و ميخوام برم مهموني ، اجازه كه نبود ، صرفا اطلاع رساني بود ، كه پس فردا پشتِ سرم حرف در نياره ، امشب يه خبر خيلي بد شنيدم ، همزاد حالش خيلي بد شده بوده ، اميدوارم الان ديه خوب شده باشه ، فردا ميبينمش ، دلم ميخواد سفت بغلش كنم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 1:31 توسط رضا |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد